روز اول که دیدمش توی کوچه داشت بازی میکرد بهم گفت میایی باهام بازی کنی ؟
وقتی بازی تموم شد بهم گفت تو بهترین برادر دنیایی..............
وقتی بزرگتر شدیم و رفتیم دانشگاه همش جلوی چشمام بود
دلم میخواست بهش بگم از ته قلبم دوست دارم
اما اون میگفت تو بهترین داداش دنیایی.............
وقتی ازدواج کرد ساقدوشش شدم و بازم گفت تو بهترین برادر دنیایی......
وقتی مرد و زیر تابوتش رو گرفتم
مطمئن بودم که اگر زنده بود میگفت تو بهترین برادر دنیایی..........
چند وقت بعد که دفتر خاطراطش را خواندم نوشته بود..
همیشه عاشقت بودم ولی میترسیدم بگم دوست دارم و تو بری و تنهام بزاری
برای همین میگفتم
تو بهترین داداش دنیایی
نظرات شما عزیزان:
|